محل تبلیغات شما
عصر یکی از روزهای زیبای شهریوری باشد و اضطراب آمدن و انتظار دیدار و . چه غوغایی ست میان دست و دل که یکی گرم و یکی سرد میشود. چه سخت پنهان می کنم احساسم را وقتی میدانم حتی دیوارها هم شاهد این شوق پر ترسم هستند.کمی عود و شمع برای آرامش همیشه چاره ساز بوده پس روشنشان کردم. و اما آمدی. کمی آرام تر از قبل روبرویت نشستم و گوش جسم میشنید و گوش جان سعی می کرد تفسیر کند آنچه صدای دل فریاد می زند.هرآنچه گفته شد شنیده نشد مگر صدای درونم که مرور کرد لحظاتی که اگر

پاییز جانانه ام...

یه بار واسه همیشه

اولین ها به روایت دل

دل ,یکی ,کمی ,صدای ,جان ,کند ,و گوش ,گوش جسم ,نشستم و ,روبرویت نشستم ,قبل روبرویت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خط به خط